---♡[]ازدواجاجباری![]♡---
P¹⁶
ات ویو
رفتم داخل کلاس ولی جین نیومده بود جونگ کوکم کلاس نبود نکنه جونگ کوک کاری کنه برای همین زود تر رفتم ببینم جین اومده یا نه ولی هرچقدر مدرسه رو گشتم ندیدمش جونگ کوکم ندیدم ترسیدم ورفتم به رزی بگم که دیدم جین اومده جونگ کوکم جای خودش نشسته خیالم راحت شد ورفتم پیش جین نشستم
ات:سلام جین
جین:سلام بیبی...چیزی شده انگار نگرانی
ات:نه چیزی نشده
جین:راستشو بگو
ات:نزدیک ۱۵مین پیش وقتی رسیدم کوک اومد سمتم و.......(قضیه رو گفت)
جین:اون کثافت غلط کرد(ومیخواد پاشه بره سمت کوک)
ات:جین بشین لطفا باشه
جین:وایسا ات
ات:بشی....
جین ویو
وقتی ات این حرف وبهم زد عصبی شدم سریع رفتم سمت اون عوضی چندبارهم ات گفت کاری نکنم ولی عصبی بودم ویه مشت محکم زدم تو صورت جونگ کوک...که دعوامون شد وبقیه بچه ها سعی داشتن جداشون کنن دیدم ات نگرانه و داره گریه میکنه برای همین از زدن کوک دست کشیدم رفتم سمت ات
جین:ات خوبی
ات:ن..ه..هق..
جین:اه...ببخشید گریه نکن...اصلا میخوای بعد مدرسه بریم بیرون
ات:ولی مامانم وچیکار کنم
جین:خبع...بهش بگو بادوستت میری بیرون
ات:باشه
(پرش زمانی به بعد مدرسه)
ات ویو
تعطیل شدیم ولی نرفتم خونه به مامانم پیم دادم گفتم با رزی میرم بیرون ولی باجین میخواستم برم بیرون وداشتیم میرفتیم که با نگاهی خشمگین کوک مواجه شدم.......
[ادامه دارد...]
[شرط ها]
۱۸لایک
۱۷کامنت
(دیگ بجاش فالوور نمیزارم)
لایک کنین ها🥺🥺
ات ویو
رفتم داخل کلاس ولی جین نیومده بود جونگ کوکم کلاس نبود نکنه جونگ کوک کاری کنه برای همین زود تر رفتم ببینم جین اومده یا نه ولی هرچقدر مدرسه رو گشتم ندیدمش جونگ کوکم ندیدم ترسیدم ورفتم به رزی بگم که دیدم جین اومده جونگ کوکم جای خودش نشسته خیالم راحت شد ورفتم پیش جین نشستم
ات:سلام جین
جین:سلام بیبی...چیزی شده انگار نگرانی
ات:نه چیزی نشده
جین:راستشو بگو
ات:نزدیک ۱۵مین پیش وقتی رسیدم کوک اومد سمتم و.......(قضیه رو گفت)
جین:اون کثافت غلط کرد(ومیخواد پاشه بره سمت کوک)
ات:جین بشین لطفا باشه
جین:وایسا ات
ات:بشی....
جین ویو
وقتی ات این حرف وبهم زد عصبی شدم سریع رفتم سمت اون عوضی چندبارهم ات گفت کاری نکنم ولی عصبی بودم ویه مشت محکم زدم تو صورت جونگ کوک...که دعوامون شد وبقیه بچه ها سعی داشتن جداشون کنن دیدم ات نگرانه و داره گریه میکنه برای همین از زدن کوک دست کشیدم رفتم سمت ات
جین:ات خوبی
ات:ن..ه..هق..
جین:اه...ببخشید گریه نکن...اصلا میخوای بعد مدرسه بریم بیرون
ات:ولی مامانم وچیکار کنم
جین:خبع...بهش بگو بادوستت میری بیرون
ات:باشه
(پرش زمانی به بعد مدرسه)
ات ویو
تعطیل شدیم ولی نرفتم خونه به مامانم پیم دادم گفتم با رزی میرم بیرون ولی باجین میخواستم برم بیرون وداشتیم میرفتیم که با نگاهی خشمگین کوک مواجه شدم.......
[ادامه دارد...]
[شرط ها]
۱۸لایک
۱۷کامنت
(دیگ بجاش فالوور نمیزارم)
لایک کنین ها🥺🥺
۱۱.۶k
۱۸ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.